سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیاتو راحت باش

دیدمش آخر به کوری چشم من آبستن من

کوری چشم مرا آبستن از اهریمن من

بچه دیوی خود همین فردا برآرد شیون من

سرگذارد خواب را بر دامن سیمین تن من

هر دم از دیدار او تابنده گردد آذر من

وای بر من وای بر من

دیدمش آخر به کوری چشم من آبستن من

کوری چشم مرا آبستن از اهریمن من

بچه دیوی خود همین فردا برآرد شیون من

سرگذارد خواب را بر دامن سیمین تن من

هر دم از دیدار او تابنده گردد آذر من

وای بر من وای بر من

راستی را وای برمن این همان سیمین براستم

این همان زیبنده ماهست این همان افسونگراستم

این همان گل این همان می این همان سیمین براستم

این همان برگ گل استم این همان مشک تراستم

این همان شوخ است کآتش ریخت بر بام و در من

وای برمن وای برمن

آتشم بر جان زدی بر جان زدی جانت نبخشم

پیش یزدان گریم و در پیش یزدانت نبخشم

سوختی جان و تنم زینگونه آسانت نبخشم

گر ببخشم هر گناهی را گناهانت نبخشم

داوریها را چه خواهی گفت پیش داور من

وای بر من وای بر من

گفتمت دیگر نبینم باز دیدم باز دیدم

در دو چشم دلفریبت عشق دیدم ناز دیدم

قامت طناز دیدم گونه غماز دیدم

برگ گل دیدم میان برگ گل شیراز دیدم

دیدم آن بیدی که هر روز آمدی آنجا بر من

وای بر من وای بر من

دیدم آن دشت سیه! شام سیه! شاخ کهن را

جاده را گله را چوپان مست نایزن را

سروها را بیدها را مرغکان خوش سخن را

آن پرستوهای شورانگیز را آن نارون را

وآنهمه پیمان که روزی سخت آمد باور من

وای بر من وای بر من

خواستم پیش آیم و لعل گهربارت ببوسم

نرگس مستت ببوسم چشم بیمارت ببوسم

طره پیچنده و جعد فسونکارت ببوسم

چون دگر باره که بوسیدم دگر بارت ببوسم

عشق من میخواند نوزت یار خویش یاور من

وای بر من وای بر من

دل طپیدن کرد و جان پر زد که در پایت در افتد

بال بگشاید ز تیر چشم شهلایت در افتد

دام را در طره ذلف سمن سایت در افتد

در میان آتش از رخسار زیبایت در افتد

عقل آوا زد که ای نادان چه میسوزی بر من

وای بر من وای بر من

او دگر یا تو نی یار تو نی با دیگران شد

شمع بزم ناکسان!خصم تن دانشوران شد

مست شد دیوانه شد همخوابه افسونگران شد

گوهرش والا نبود از گوهریها دلگران شد

در کف دیوان مست افتاد آخر گوهر من

وای بر من وای بر من

خسته من رنجور من بیمار من بی بال و پر من

تا سحر بیدار من همدرد مرغان سحر من

پرشکسته من بلا کش من شیدای کمر من

سوخته من کوفته من کشته من اختر ثمر من

دشمنیها کرد با من طالع من اختر من

وای بر من وای برمن

شکر الله چشم من روشن زدیوان بار داری

یار داری گوهرو گل داری و گلزار داری

باده داری عشق داری دلبر عیار داری

ماه داری سرو داری سروخوشرفتار داری

پیش من زینسان میا زیرا که سوزی اخگر من

وای بر من وای بر من

ای درخت بارور بار آوری بار تو نازم

قامت سرو تو و رخسار خونبار تو نازم

چشم عیار تو و عهد تو و کار تو نازم

وینهمه بیشرمی رخسار و دیدار تو نازم

اینچنین گردن مکش شرمنده بگذر از بر من

وای بر من وای بر من

یاد باد آنشب که نام از دختر آینده گفتی

سر بسوی آسمانها کردی و با خنده گفتی

گر بیادت هست نام کوکبی تابنده گفتی

خود ثریا گفتی و خوش گفتی و زیبنده گفتی

نام این دختر ثریا کن به یاد دختر من

وای بر من وای بر من

بوسه زن بر چهر او سنگ جفا بر لانه دل

شانه کن بر ذلف او آتش فشان کاشانه دل

ناز او کش تا کشد آتش سر از ویرانه دل

مهد او جنبان که جنبانی بنای خانه دل

گاهش از شادی بلرزان تا بلرزد پیکر من

وای بر من وای بر من

ای بد آیین خانه عشق تو ویران تو گردد

کودک آینده تو دشمن جان تو گردد

کشتی پیمان تو هم خصم تو پیمان تو گردد

هر شب از اشک تو گوهر ریزد دامان تو گردد

تا گهر ریزد به رنج و درد تو چشم تر من

وای بر من وای بر من

زین سفر گر باز گردم دست دلداری بگیرم

کوری چشم تو شادی کنان یاری بگیرم

ماهرویی بگیرم و شوخ فسونکاری بگیرم

تا بگویی بار دیگر خاک عالم بر سر من

وای بر من وای بر من

 

 

 


 


ارسال شده در توسط محمدرضا